عبور و مرور

امروز يکشنبه است و ميلاد امام مهدي (عج) روزي است نو و ديداري است نو تر

 

زمان به سرعت عبور و مرور مي کند و ما يه سال جلوتر مي رويم...معلوم نيست پيرتر مي شويم از عمرمان کم مي شود يا اضافه مي شود...

فقط عبور و مرور را زمان را بسرعت شاهديم...

خدايا ارامش و رحمت

حال اين روزهايم خوب نيست.....جسدهاي افتاده روي هم دلم را به درد مي اورد. بغض امانم امانم نمي دهد..حال آن روزي را دارم که خبر داغ عزيزانمان را دادند....از خدا فقط صبر و ارامش براي خانواده ها و مغفرت و امرزش براي رفتگان منا طلب ميکنم...

تصميم هاي بزرگ ، عقلاني توام با معرفت ديني

چند وقت پيش پدر شهيدي را ديدم که داماد و دوپسرش در جنگ شهيد شده بودند. از او پرسيدم اگر الان بود باز هم راضي مي شدي فرزندانت به جبهه بروند. گفت: يقين دارم که اينکار را حتما مي کردم چون اگر دفاع و حضور آنها نبود ما الان اين امنيت و آسايش را نداشتيم...

ادامه داد:
حالا حکايت همين مذاکرات هسته اي است. اگر مذاکره نمي شد و عده اي با جرات و شهامت به گفتگو نمي پرداختند معلوم نبود چه اتفاقي مي خواست بيفتد....

تاريخ ايران پر است از اين حکايتهاي واقعي که جراتها و جسارتهاي به کار رفته سر بزنگاهها مانع از رخدادهاي شومي شده است که اگر شايد آن تصميم ها گرفته نمي شد بايد بعدها پشيماني اش را مي کشيدند..

اين پدر بزرگوار شهداي والامقام از تشويق فرزندانش به رفتن و شهادت پشيمان نيست زيرا معتقد است که نمي دانست اگر مانع رفتن مي شد معلوم نبود پشيماني اش برايش قابل تحمل باشد يانه...اين پدر دنيا ديده مي گويد خوب کرديم که مذاکره کرديم اگر مذاکره نداشتيم بازم معلوم نيست که پشيماني اش چقدر برايمان قابل تحمل بود....
شرايط آن زمان ما مبارزه و جنگ بود شرايط اين دوران مبارزه و گفتگو...

سرانجام اين حکايتها اين است که رهبران ديني و سياسي تاريخ ايران همواره با بصيرتي عميق، معرفتي شايسته و درک واقعيتهاي دروان خود ، تصميم هاي بزرگ و سرنوشت سازي گرفته اند که تاريخ را ورق زده است و مصداق آن حداقل در نيم قرن اخير در اين سرزمين کم نبوده است که تاريخ را به تحسين خويش واداشته اند...امام خميني (ره) بزرگمردي است که کفه ميزان تاريخ در تحسين او سنگيني مي کند.

حالا فرزندان، پيروان و جانشين صالح او چنين تصميم هاي بزرگي را مي گيرند که فصل ديگري در تاريخ اين کشور ايجاد مي کند  و پشتوانه عقلاني، ديني و معرفت عميق روزگار دارد...

عکس

عکسي تازه از ابراهيم يافته ام ...نگاهش انقدر گيراست که آدم را مي برد به خلسه..

معلوم نيست اينقدر خيره به کدام سوي هستي مي نگرد

دلم مي ريزد....و ياد روزهاي خوب مي افتم....

سالي که ....

سالي در پيش رو هست که کارهاي زيادي بايد انجام شود...

حالا چندروزيست سرگرم  مطالعه چندکتاب هستم تا بعد.....

سال خوب را مي توان با تکيه بر خداوند خلق کرد....

خدايا....

 

مهربان خدای خوب من

به خاطر آرامشی که ارزانیم داشتی از تو ممنونم

به خاطر رفع همه دغدغه ها و امنیتم از تو ممنونم

به خاطر جسم سالم و نشاط و شادابیم از تو ممنونم

به خاطر نیت پاک و قلب مهربانم از تو ممنونم

به خاطر آگاهی و دانائیم از تو ممنونم

به خاطر گذشت و بخششم از تو ممنونم

مهربان خدای خوب من

به خاطر امیدواری به لطف بی پایانت از تو ممنونم

به خاطر رزق و روزی حلال و فراوانم از تو ممنونم

به خاطر همنشینی با خوبانت از تو ممنونم

به خاطر خانواده خوبم از تو ممنونم

به خاطر توفیق بندگی ام از تو ممنونم

به خاطر زندگی جدیدم از تو ممنونم

به خاطر میل به تحول و تولد دوباره ام از تو ممنونم

به خاطر وجود شکرگذار و سپاسگذارم از تو ممنونم

ای خالق دلسوز و مهربانم

از تو برای همه آرامش الهی می طلبم

برای همه سلامت و تندرستی می طلبم

برای همه دلی شاد و قلبی مهربان می طلبم

برای همه گشایش امور می طلبم

برای همه توفیق هدایت الهی می طلبم

و برای همه معنویت روز افزون می طلبم

 

خدای قادر من هم اکنون به لطف بی کرانت همه چیز و همه کس توانگرم

 

 میسازد و باور دارم قدرت بی پایان تو و دست مهر و یاریت

 

به همراه لطف سرشارت از بهترین و رضایت بخشترین راه ها

 

 در همه مسائل زندگی به یاری ام می شتابد

 

پس آسوده خاطر اداره عالی همه امورم و گشایش همه مسائلم را

 

به اراده قدرتمند تو می سپارم

 

 

 

بارالها به تو قول میدهیم و بر سر این تعهد میمانیم که هر روزمان

 

 به لطف و توفیق تو بهتر از روز قبل باشد

 

 و نه برداشت منفی کنیم و نه کلام منفی بر زبان بیاوریم و نه ناسپاسیت کنیم

آتش

 

آتش مزن دلم را که نگاهت طعم دود دارد

 

و  سرفه های مداوم من

می شکند دیوار خیالم را......

 

 

//////

يادتان هميشه در دلم  هست ....

 

 

در انبوهی از خاطراتم، در فراز و نشیب ذهنم، در دریای بی کران قلبم و در سبد پر ستاره ی دلم، همچون ستاره ای درخشان می درخشید. مادر! دستان نوازشگرت معنای محبّت را به من هدیه مي کردند و چشمان حیرت انگیزت، همراه و همدم من بودند.

 حالا پدر شش سال است که ديگر تو نيستي!  مادر يکسال است که از زمين کنده اي و به  آسمان پر کشيدي. چهاردهه  از عمرم سپري شده به اين اندازه دلتنگ نبوده ام. اما هنوز هم به خودم می بالم که فرشته ای مهربان از سپیده دم تا شامگاه، از خواب تا بیداری و تا همیشه مراقب و دلسوز من بوده است حتي اگر من در ميان ارواح تان جاري باشم.

به خودم می بالم مادری مهربان  گوهر درخشان زندگی بوده و هست و چراغ دلم با يادش روشن می ماند.

پدر تو نيز تمام زندگی من بوده اي ! در گلباران نگاهت، چه زیبا بود سر بر شانه ات  گذاشتن و آرامش گرفتن. روزها و شب ها در تکاپوی راز عشقت تا آواز خروس سحری تفکّر نمودم.  بارها از کرده ی خود پشیمان سوی تو مي بازگشتم. ولی تنها لبخندی در چهره ات می درخشید که چون لبخند گل یاس ساده و دل نشین بود . ارام مي شدم حتي اگر گاهي صدايت را بالا مي بردي و گاهي نگاهت خشم آلود مي شد.

دلم می خواهد تمام موج های محبّت را به نامتان کنم تا هیچ کلیدی نتواند قفل صندوقچه ی کوچک احساسم را باز کند. اما دريغ که نيستيد دلتنگي هايم را ببينيد.

مادرم، پدرم؛ چه موقعیّت ها در زندگی ام بوده اند که آغشته به دعای تان  بوده و چه خوش بختی هایی نصیبم شده که به راستی مدیون نگاه پر رمز و راز شما بوده اند. به خودم افتخار می کنم که خونتان  در رگ هایم جاریست.

نبودنتان ، صدای پای ظلمت را به گوش جان می رساند. انیس شب های تارم؛ تا ابد مهرتان را در سینه ام جای می دهم. زندگی زیباست. با يادتان مي مانم تا از مهر صميمانه تان ، شقایق ها را در سراسر جهان آبیاری کنم.

روزها....

روزها را پشت سر می گذاریم و می رویم

و تنها صداست که می ماند....

بهار نرم نرمک از راه می رسد و من به یاد خنده های کودکی ام می افتم

که همه جمع بودیم...

کاش تکرار می شد روزهای با هم بودنمان

در حیاط خانه پدری ...

شکر خدا


امروز 13 رزوه بعد از اون جراحی سخت و مرگ آوری که داشتم در منزل هستم

خدا رو شکر میکنم که با استعداد و توانی که پزشکان ایرانی دارند جراحی های با ریسک بالا را به خوبی 

انجام می دهند و جان دوباره ای به انسانها می بخشند.

هرچند من آه و درد دارم اما غزل خوشحال است که مرا در خانه می بیند و ظهرها کنارش هستم .

به هر حال این نیز بگذرد.....